رهپویان پیشرفت- از دل کویر، کاروانی از دلدادگان برخاست؛ با دلی از شوق و چشمی پر از اشک، از سرزمینی کهن به نام ابرکوه، جایی که آئین و عشق به حسین، نه در خاطره که در جان مردم جاری است. حدود ۴۰۰ نفر از مردم این شهرستان، به همت خالصانه و با شور و شعور حسینی، در قالب هیئتی منسجم، شبانه از یزد با قطار راهی تهران شدند؛ سفری که مقصدش نه فقط پایتخت، که دلهای بیقرار در حسینیه معلی بود.
با طلوع آفتاب، آنها به تهران رسیدند و بیدرنگ، خستگیناپذیر، راهی شهرک شهید محلاتی شدند؛ جایی که «حسینیه معلی» در قامت برنامهای تلویزیونی، میزبان فرهنگها، آیینها، و عاشقیهای مردمان ایران زمین است. برای ابرکوهیها، این سفر صرفاً حرکت در جغرافیا نبود، بلکه هجرتی دلانگیز در مسیر ارادت بود. آنان نه به دعوت کسی، که به ندای قلب خود لبیک گفتند؛ به نام حسین علیه السلام…
در فضای آکنده از شور معنوی حسینیه، آنگاه که صدای زنجیرها طنین انداخت، آیین زنجیرزنی جفتی – میراثی ۱۳۰ ساله از ابرکوه – چنان جلوهای یافت که چشمها و دلها را میخکوب کرد. صفوف منظم، ضربآهنگهای دقیق، و همآوایی عزاداران، تصویری شکوهمند از یک ملت را به نمایش گذاشت؛ ملتی که با حسینش تاریخ ساخته و با اشکش، آینده را معنا کرده است.
دشداشههای مشکی، زنجیرهای براق و دستانی که با هر ضربه، نه تن، که دل را میلرزاند. و در اوج این همصدایی، صدای نوحهسرایان برخاست. ابتدا حیدر البیاتی، سپس حاج حسین سیبسرخی و بعد از آن حاج سعید حدادیان؛ نوایی تلفیقی از فارسی و عربی که بر بستر حزن و شوق جاری شد. صوت دلنشین آنان و اشعار عاشورایی، ترجمان فریادهای خاموش دلهایی بود که سالهاست در سینه میجوشد و در این شب، فرصت شکفتن یافت.
در میان صفوف پرشور عزاداران، قامتهای خمیدهای دیده میشد که گویی ستونهای این آییناند؛ پیرغلامان سپیدمویی که با چهرههایی شکسته اما با دستانی استوار، زنجیر میزدند. نه خستگی در چهرهشان بود، نه لرزش در حرکاتشان. با هر ضرب زنجیر، انگار نسلها را به هم پیوند میزدند؛ گذشتهای دور را به اکنون گره میزدند، و جوانترها با نگاهی آمیخته به احترام، در کنار آنان زانو به زانو میزدند. این همنوایی نسلها، تصویر زندهای بود از تداوم ایمان و اصالت عزاداری حسینی در دل کویر.
و ناگهان، بانگ آشنایی فضا را فرا گرفت: عمِّ کِبار! همان نغمه حماسی و منحصربهفرد که نسل به نسل در ابرکوه جاری است. این آیین سینهزنی، فقط یک صدا نبود؛ ضربانی بود در نبض تاریخ. پژواکی از ایمان، حماسه و هویت. وقتی عمِّ کِبار در دل حسینیه معلی طنین افکند، گذشته به حال پیوست و حال، آینده را در آغوش گرفت.
در میان این شور و شکوه، چهرهای آشنا به جمع پیوست. «ابوباقر» به عنوان همشهری، با قلبی لبریز از محبت، با عزاداران دیارش همراه شد. درود فرستاد، خوشآمد گفت و با عباراتی پرمهر، این حرکت را «فرهنگسازی در سطح ملی» نامید. او آنچه را در برابر چشمان خود دید، نه صرفاً عزاداری، که تبلور عمیق فرهنگ دینی و اجتماعی مردم دانست.
ابرکوهیها، این عاشقان غیور، بدون استراحت و توقف، با همان خستگی شیرین، راهی بازگشت شدند. نه خسته از راه، که سبکبال از حضور. دلسپرده و دلخوش از آنکه نام دیارشان در کنار نام حسین علیه السلام در قاب تلویزیون نقش بست؛ در حسینیهای که معلی نام دارد، اما وسعتش، به وسعت دلدادگی یک ملت است.